شنبه سلام
اموروز اومدم ي جور ديگه سلام كنم تا تنوع ايجاد بشه بالاخره اول هفته است صبح سرويس اداره نيامد و منم خيلي ناراحت شدم با آژانس اومدم خيلي اعصابم ريخت بهم و كلي به بابالي طفلكي غر زدم كه چرا برام ماشين نميخره و نكته قابل توجه اينكه من الان كه شكمم گردالي شده (الهي فداي پسر گلم بشم) اصلا پشت فرمون جام نميشه بابالي هم گفت عزيزم تو كه الان كمرت درد ميگيره بخواي قانقان(ماشين) سوار بشي ولي من مثل اين بچه كوچولو ها غر مي زدم ولي ازش عذرخواهي كردم آخه من دختر مودبي هستم امروز صبح كه واسه نماز بيدار شديم گل پسرم خيلي گرسنش شده بود و خيلي وول ميزد منم پاشدم چايي رو ريختم و رفتم مسواك زدم لباساي سر كار رو پوشيدم و نشستيم دوتايي ي صبحونه مشتي...
نویسنده :
مهديه
7:45